جدول جو
جدول جو

معنی اون دره - جستجوی لغت در جدول جو

اون دره
آن را، آن یکی را، برای آن یکی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دهن دره
تصویر دهن دره
خمیازه، دم عمیق همراه با باز شدن غیر ارادی دهان، بر اثر خستگی، کسالت، بی خوابی یا خواب آلودگی، دهن دره
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
رب النوع رعد. بادهای تند سپاه ایندره را تشکیل میدهند و دنبال او میروند. (مزدیسنا چ دکتر معین ص 34) ، درربودن، شایسته و سزاوار کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ دَ رَ / رِ)
خمیازه و تثاوب و پاسک و پاشک و فاژ. (ناظم الاطباء). خامیازه. هاک. بیاستو. دهان دره. آسا. (یادداشت مؤلف). دهان دره که خمیازه باشد. (برهان) (از شرفنامۀ منیری) :
کسی را که چشمی رسد ناگهان
دهن دره اش اوفتد در دهان.
نظامی.
- دهن دره کردن، خمیازه کشیدن. فاژیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سُ رَ / رِ)
عمل غیژیدن کودکان و زمین گیران. غیژیدن چنانکه مردمی اشل از دو پای یا کودک پیش ازراه افتادن. رفتن کودک با کشیدن نشیمنگاه بر زمین. غیژیدن در حال نشسته بودن، چنانکه طفل شیرخوار. و باکردن صرف شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سر خوردن در حال نشسته. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا
(زُ دَ رِ)
دهی است از دهستان مهربان بخش کبودراهنگ شهرستان همدان. تپه ماهور و سردسیری است. سکنۀ آن 636 تن وآب آن از قنات و محصول آنجا غلات دیم، لبنیات و مختصر انگور و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیبافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
قوس وره. عاقرقرحا. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(دَرِ)
دهی است از بخش سردشت شهرستان مهاباد. سکنۀ آن 158 تن. آب آن از رود خانه سردشت. صنایع دستی جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بُرْ رَ)
نان. خبز. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ دَرْرا)
شاعری از مردم موصل. وفات 545 ه. ق
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان هنزا از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت، واقع در هشت هزارگزی شمال باختری ساردوئیه و چهارهزارگزی جنوب راه مالرو بافت به ساردوئیه. ناحیه ای است کوهستانی، سردسیر و دارای 42 تن سکنه. از قنات مشروب میشود. محصولاتش غله و حبوبات است. اهالی به کشاورزی، پارچه و کرکی بافی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مِ یَ)
ده کوچکی است از دهستان قلعه عسکر بخش مشیز شهرستان سیرجان. واقع در 61 هزارگزی جنوب خاوری مشیز و 4 هزارگزی خاور راه مالرو رابر به لاله زار. سکنۀ آن 8 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دهن دره
تصویر دهن دره
گشودن دهان بسبب غلبه خواب یا خماری و یا تنبلی، خمیازه
فرهنگ لغت هوشیار
خمیازه، دهان دره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آن بار، آن دفعه
فرهنگ گویش مازندرانی
این دفعه
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در روستای نیالا یا منطقه هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در منطقه ی هزار جریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی هندوانه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان چهاردانگه ی سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
چیستان، آن چیست؟
فرهنگ گویش مازندرانی
پس از آن، سپس، آن گاه، ظرف
فرهنگ گویش مازندرانی
پس از آن، سپس، بعد
فرهنگ گویش مازندرانی
آن بار، آن دفعه
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در منطقه ی حفاظت شده ی جهان نمای کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی
این دفعه، این قسمت
فرهنگ گویش مازندرانی
از دره های واقع در زیارت خاسه رود از دهات استرآباد رستاق
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مکانی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع شهرستان پل سفید سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی داس دسته بلند، دهره
فرهنگ گویش مازندرانی
این را، این یکی
فرهنگ گویش مازندرانی
آن را، آن یکی را، برای آن یکی
فرهنگ گویش مازندرانی
دفعه ی قبل
فرهنگ گویش مازندرانی
از آن طرف، آن طرف
فرهنگ گویش مازندرانی